نیمچه گزارش جمعه
سلام پسرم گل پسرم تاج سرم. خوبی بابایی؟ چه خبرا؟ خوش می گذره عزیز دلم؟ عارضم خدمت پسرک گل به سر تاج سرم که امروز جمعه هست و ما هم توی خونه و از تعطیلی بهره مند و ملالی نیست جز دوری شما که از این فراق حتی خامه ی جان بی تاب گردیده و سر به بیابان دل نهاده و آواز غم شیخ دیار شیراز سر می دهد که:
فراق نامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت
اینم تاثیرات لیسانس ادبیات بابایی. می خوام انشاءالله ادامه هم بدم با دعای پسرم البته. خب بریم سر اصل مطلب. امروز که جمعه هست با مامان مینا آشپزخونه کوچول موچولوی خونه را ریختیم بیرون و یه حال اساسی دادیم بهش و آشپزخونه تکونی کردیم.
دیشب هم که با خانواده مامان مینا رفتیم پارک و منم با اصرار و خواهش و التماس مامان مینا رفتم.چون میزبان خاله سمیرا و شوهرش بودند و منم ترجیح میدم دیگه دوری و دوستی برقرار کنم و اینم آخرین باری بود که من سر سفره اینا نشستم.
خب دیگه چه خبرا عزیزم؟ خوش می گذره به پسرم؟ راستی بابایی پسر خاله نغمه به امید خدا هفت آبان یعنی یک روز پیش از تولد بابایی به دنیا میاد. البته دکتر گفته بود که شما به امید خدا آذر به دنیا میای. اما مامانی که هفته پیش رفته بود سونو، گفتند شاید شما هم آبان ماهی باشی.
بابایی فعلا دیگه حرفی ندارم.تا بعد.
دوستت دارم.بوس بوس.
خدا نگهدار و به امید دیدار