کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بابا و پسرش

پسری سه ساله و پدری سی ساله...

1393/9/1 12:03
نویسنده : حمید
860 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

تقریبا یک سال از آخرین پستی که گذاشتم می گذره و سه سال از اولین پست! مثل برق و باد گذشت سال نود تا امروز! کیان من 9 روز دیگه سه سالش میشه و من هم ماه پیش 30 ساله شدم و یادم نمیره روزهای پر از فراز و فرود زندگیمو. روزهایی که دوست نداشتم برن و رفتند و روزهایی که دوست نداشتم بیان و اومدن!

اما زندگی را گذر است و گذرا! روزهای خوب و بد زندگی از ناگزیرهاست که نمیشه بی اعتنا ازش رد شد. چرا که تجربه اندوزی در روزهای بد سپرده خوبی میشه برای بد نشدن روزهای خوب. قرار نیست که همش بد بگذره. من خودم به عینه درک کردم خدا را و فهمیدم روز بد هم از روزهای خوب خداست! شاید توی روزهای سختی باشه که خدا را می فهمیم و صداش می کنیم و دست به دامنش میشیم تا خدا دست به قلم بشه و تقدیر دوباره ای توی کتاب مقدراتمون بنویسه و در اصل نوشته های پیشین خودش را ویرایش کنه!

باری! سی سالم شد و الان باید مثل یه آدم سی ساله رفتار کنم. زندگیم، پوششم، رفت و آمدم، برخورد با خونواده و اطرافیان و همکارام، غذا خوردنم و همه اینها باید تغییر کنه. حتی زنگ موبایلم و حرف زدنم! چون قراره پدر 30 ساله ای باشم که باید تکیه گاه همسر فداکارش بشه از این به بعد و پسری 3 ساله تربیت کنه تا فردا در جامعه ای که قراره با گرگ ها سر و کله بزنه کم نیاره! چون قرار نیست تجربیات من سی ساله را کیان هم تجربه کنه پس باید اشتباه دیگران در حق خودم را تکرار نکنم و اجازه بدم پسر سه ساله من از تجربیات من بهره ببره!

روزهای سخت زندگی من به لطف پروردگار سپری شد! آرزویی که به گور فراموشی سپرده شده بود __ به لطف لم یزالی خداوند و دم مسیحایی پدر و مادرم که دعاهاشون پر از اسم من و مشکلاتم بود و دل شکسته و مظلومیت همسر و معصومیت و فطرت پاک پسرم__ زنده شد و در تصوری غیرقابل باور برای هرکسی به سرانجام رسید و استخدامی که دور از تصور بود میسر شد و لاجرم به استخدام گمرک کیش در اومدم! لیسانس ادبیات و وضعیت مخوف سربازی و پارتی بازی های درون سازمانی، هیچ کدوم تاثیری نداشت و من که به عنوان نفر ذخیره توی لیست استخدام بودم نمی دونم چی شد که قرعه به نام من افتاد و از دلهره کار راحت شدم!

حال از خدا هم می خواهم آنقدر عمر با عزت همراه با سلامتی نصیبم کند بلکه بتوانم پدری باشم مایه سرفرازی فرزندم و همسری باشم تکیه گاه همراهم!

پسرم!

تندرستی روان و تن، زندگی رشک برانگیز، هوشی سرشار و آینده ای پر از سربلندی را برایت آرزو دارم!

3 سالگیت فرخنده...

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامانی و بابایی و ایلیا
3 آذر 93 11:19
بله عمر مثل باد میگذره پیشاپیش تولدش مبارک باشه تولد پسرک شما هم مبارک باشه
مامانی و بابایی و ایلیا
3 آذر 93 11:20
پسر شما یه روز از پسر من کوچولوتره
مامان سمیه
18 دی 93 11:24
ای جانم فرشته چقدر دلم برا صورت ماهش تنگ شده بود ایشالل همیشه شاد باشید و مشکلاتتون هم حل شده باشه باباییی سلام. ممنون از لطفتون