کیان و جشن سه سالگی
سلام پسرم دیروز سه ساله شدی ساعت 9 ده آذر نود توی بیمارستان ام لیلای بندرعباس به دنیا اومده و دقیقا یادمه که روز پنجشنبه هم بود. به دنیا اومدن تو زندگی من رو از این رو به اون رو کرد و کم کم به این باور رسیدم که منم بزرگ شدم. پسرم من همه سعی و تلاش خودم را می کنم که بتونم برات یه زندگی سراسر پر از آرامشی را بهت هدیه کنم بلکه بدون هیچ دغدغه ای هم خودت و هم من و مامان مینا آینده ای روشن و درخشان برای خودت بسازی و بسازیم. کیان بابا یادم نرفته اولین باری که حرف زدی و اولین کلمه ای که گفتی «بابا» بود. مامان مینا را به اسم کوچیک صدا می زدی و البته نمی گفتی مینا؛ می گفتی «جیبا» و من و مامانت از ذوق خودمونو می کشتیم. ...
نویسنده :
حمید
9:53